تولد وبلاگ و خاطرات
محدثه عزيزم
امروز 14 اسفند ماه سال 1391 و دقيقا يك سال از افتتاح وبلاگ شما مي گذره. تولد وبلاگت مبارك .
امروز شما يك سال و سه و ماه و بيست و دو روز سن داريد و در اين يك سال من و بابا طاهر تقريبا قشنگ ترين و در عين حال سخت ترين روزهاي زندگيمون رو كنار شما سپري كرديم.
قشنگ ترين به خاطر تك تك لحظه هايي بود كه شاهد بزرگ تر شدن شما بوديم. هر روز زندگي من با باز كردن چشماي خشگلت شروع ميشد و تا آخر شب كلي باهم كيف ميكرديم.پر از تجربه هاي نو و شيرين و دوست داشتني.
سخت ترين به خاطر اينكه مسئوليت نگهداري شما بزرگترين مسئوليتي بود كه ما تا به حال توي زندگيمون داشتيم. عزيز مامان! با وجود اينكه توي مدرسه مسئوليت نگهداري 500 دانش آموز ابتدايي با مامان بود ولي حتي يك لحظه احساس درموندگي نميكردم ولي براي نگهداري از شما مخصوصا سه ماه اول كه شب تا صبح نميخوابيدي و ما تو رو توي خونه راه ميبرديم يا بايد تا صبح توي ننو تكونت ميداديم يا موقعي كه دست كوچولوي تو سوخت خدا ميدونه چقدر به مامان سخت ميگذشت. يادش به خير ايام امتحانات بابا طاهر بود توي اينترنت خونده بوديم بچه هايي مثل شما كه سخت آروم ميشن توي حالت دويدن ديگه گريه نميكنن، باباطاهر تو رو تو خونه بغل ميكرد و از اين ور خونه ميدويد اونور خونه!!!!!!!!!!!!!!!!! يا يه روزهايي من ساعت چهار و نيم بعد از ظهر زمستان پارسال زنگ ميزدم به بابا ميگفتم زود با سواري بيا خونه من هنوز نتونستم نماز بخونم و ناهار بخورم آخه شما فقط وقتي آروم بودي كه من رو پام تكونت ميدادم اگه يك لحظه پام رو تكون نميدادم يا ميذاشتمت زمين خونه رو ميذاشتي رو سرت انقدر جيغ ميكشيدي. واقعا خودم هم باور نميكنم چقدر روزهاي خاطره انگيزي بودن.
با وجود همه اين حرفا اگه هر روز خدا رو به خاطر هديه اي زيبايي كه به ما داده هزاران بار شكر كنيم باز هم نمي تونيم به اندازه قطره اي از دريا لطفش قدرداني كنيم.