محدثه ساداتمحدثه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

محدثه سادات

محرم سال 92 و محدثه سادات

1392/9/2 9:30
نویسنده : مامان مريم
480 بازدید
اشتراک گذاری

محدثه عزیزم

امسال به مناسبت اینکه شما خانم تر و بزرگتر از پارسال شدی من به خودم اجازه دادم شب ها من و شما هم با بابا طاهر بریم هیئت محبان الزهرا.


شب چهارم و پنجم و ششم  رفتیم هیئت ، شما هم دختر خانمی بودی و اونجا چند تا دوست هم برا خودت پیدا کرده بودی و با هم بازی میکردین، البته یه وقتی یه خورده کرمولک هم میریختی که در کنار خانمی هات خیلی به چشم نمیومد.چشمک

صبح روز سه شنبه یعنی هشتم محرم هم وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم خونه باباجون. آخه بابا طاهر از شب تاسوعا دیگه دائم تو هیئت می مونه و من و شما زیاد تنها می مونیم ، از اون طرف هم هیات جعفری خونه مامانی و باباجون رو امسال هم برای خانم ها آماده کرده، در نتیجه ما اون ور باشیم هم خودمون راحت تریم هم باباطاهر.

صبح سه شنبه اول من و شما با هم رفتیم بهداشت برای قد و وزن دو سالگی که توی یه پست دیگه گزارشش رو مینویسم بعد هم رفتیم خونه مامانی.

شب تاسوعا رو هیئت جعفری موندیم و ظهر تاسوعا رو رفتیم با خاله اکرم یه دوری زدیم ( خاله اکرم با عابر بانک کار ضروری داشت که باید انجام میداد) بعد هم برگشتیم خونه مامانی و اما شب عاشورا ، تصمیم گرفتیم بریم مسجد با خاله، وقتی رفتیم خیلی شلوع بود، زندایی و یاسر و محبوبه و هانیه هم بودن. ولی شما زیاد نموندی و من مجبور شدم بیام بیرون، ولی متاسفانه در مسجد رو بسته بودن و مجبور شدیم از ساعت ده و نیم تا یازده و نیم تو پله ها منتظر بایستیم.

ظهر عاشورا هم با مامانی برای دیدن خیمه ها رفته بودیم سر خیابون که خاله اکرم زنگ زد و گفت مسجدی ها سر چهار راه دوم نماز ظهر و عصر میخونند و بعد هم همونجا عزاداری میکنن.

خلاصه با مامانی خداحافظی کردیم و رفتیم سر چهاراه، نماز خوندیم و البته شما هم با محمد رضا کنار ایستادی و مارو نگاه کردی.( باز هم خیلی خانم بودی.)

برای ناهار هم برگشتیم خونه مامانی اینا، بعد از ظهر خوابیده بودیم که بابا طاهر اومد. شب شام غریبان رو هم اونجا موندیم و آخر شب برگشتیم خونه خودمون.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)