محدثه ساداتمحدثه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

محدثه سادات

تغذيه كودك 5-1 ساله

شيرخواران از يك سالگي به بعد، علاوه بر غذاهايي كه خوردنشان را در سال اول زندگي ياد گرفته اند، بايد از غذاي سفره خانواده نيز استفاده كنند. اين كودكان رشد سريع دارند و مقاومت كافي در مقابل بسياري از بيماري ها را هم ندارند و دندان هايشان نيز كامل نشده است. بنابراين بايد در غذا دادن به آن ها، دو شرط اساسي زير را رعايت كرد: شيرخواران از يك سالگي به بعد، علاوه بر غذاهايي كه خوردنشان را در سال اول زندگي ياد گرفته اند، بايد از غذاي سفره خانواده نيز استفاده كنند. اين كودكان رشد سريع دارند و مقاومت كافي در مقابل بسياري از بيماري ها را هم ندارند و دندان هايشان نيز كامل نشده است. بنابراين بايد در غذا دادن به آن ها، دو شرط اساسي زير را رعايت كرد: ...
26 دی 1391

دوران نقاهت

محدثه عزیزم خدا رو صد هزار مرتبه شکر دستت رو به بهبوده عزیزم، روز پنج شنبه صبح بردیمت بیمارستان شهدای یافت آباد و دست کوچولوت رو دکتر دید و پرستار هم برات پانسمان کرد،‌ گفتن روز یک شنبه مجددا باز کنید و اگر بهتر بود خودتون پانسمان کنید،‌امروز با باباجون رفتی حموم و الحمدلله خیلی بهتر بودی گلم،‌بعد هم خودمون با ژل purilon  و چسب مخصوص پانسمان كرديم.  
24 دی 1391

28 صفر

امروز بعد از بيمارستان ما رفتيم خونه ماماني اينا،‌آخه شب  پنج شنبه شب  28 صفر بود وعزيزم هر سال من و خاله اكرم عدس پلو نذر داريم و فرداش يعني روز 28 صفر ماماني شله زرد درست ميكنه،‌ امسال شما هم شاهد پخت و پز ما بوديد و همه بي نهايت نگران كه خدايي نكرده دوباره براي تو يا ياسر مشكلي پيش نياد ،‌ من هم با وجود اينكه دوست داشتم ازت كلي عكس بندازم ولي ترجيح دادم  موقع كشيدن و پخش غذا بخوابونمت، اينجوري هم خيال من راحته و هم براي سلامتي شما خوبه . الحمد لله همه چي خيلي خوب برگزار شد،‌البته لازم به ذكره جاي بابا طاهر خيلي خالي بود ولي چون باباجون امتحاناش شروع شده ،‌ بايد برميگشت خونه و درس ميخوند. ايشاالل...
24 دی 1391

یک اتفاق تلخ

محدثه عزیزم این روزا دل مامان خیلی گرفته ؛‌ دختر گلم متاسفانه از شب جمعه گذشته یعنی دقیقا بعد از اربعین ،‌دست کوچولوی خشگلت سوخته عزیزدلم. مامان برات حلیم کشیده بود گذاشته بود خنک بشه تو کاسه حلیم رو از روی ظرفشویی برگردوندی رو خودت . عزیزکم خدا خیلی رحم کرد که توی صورت  خشگلت نریخت. همون موقع با باباجون بردیمت بیمارستان شهدای یافت آباد ، دکتر گفت سوختگی درجه ٢ و باید پانسمان بشه. پماد سیلور بهت داد و گفت روزی دوبار پانسمانش رو عوض کنید. عزیزکم واقعا دختر صبور و خانمی هستی. فقط همون موقع خیلی گریه کردی ،‌ حتی موقعی که پرستار دستت رو پانسمان میکرد خودش تعجب کرده بود که چرا گریه نمیکنی. فردا مامانی و خاله اکرم و دایی ع...
20 دی 1391

یلدا 91

  محدثه عزيزم                                        شب يلداي امسال ما رفتيم خونه پدرجون، وقتي عمه سميه ميز خوراكي هاي شب يلدا رو چيد شما خودتو كشتي تا بري سر خوراكي ها،‌ اول با آجيل شروع كردي ،‌ فندق درسته ميخواستي بذاري تو دهنت!!!!!!!!!!!!!!!!!بعد رفتي سراغ شيريني،‌ كم كم شروع كردي به ريختن ميوه ها از بشقاب و چاقو و چنگال گرفته تا خرمالو و كدو و هندوانه... هيچ كدوم در امان نبودن، تا اينكه عمه سولماز انار دون كرده آورد،‌...
10 دی 1391

محدثه سادات و خراب کاری هاش

محدثه عزیزم امروز من داشتم تو آشپزخونه ظرف می شستم ،‌ خیالم راحت بود که شما هم دارید پشت سر من با مگنت هات بازی میکنی،‌ یه دفعه یه صدایی پشت سرم اومد و بعد هم گریه شما...   ظرف ماست رو از روي ميز  برداشته بودي ببري تو هال كه جلوي اوپن از دستت افتاده بود. ...
10 دی 1391