محدثه ساداتمحدثه سادات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

محدثه سادات

یلدا 91

  محدثه عزيزم                                        شب يلداي امسال ما رفتيم خونه پدرجون، وقتي عمه سميه ميز خوراكي هاي شب يلدا رو چيد شما خودتو كشتي تا بري سر خوراكي ها،‌ اول با آجيل شروع كردي ،‌ فندق درسته ميخواستي بذاري تو دهنت!!!!!!!!!!!!!!!!!بعد رفتي سراغ شيريني،‌ كم كم شروع كردي به ريختن ميوه ها از بشقاب و چاقو و چنگال گرفته تا خرمالو و كدو و هندوانه... هيچ كدوم در امان نبودن، تا اينكه عمه سولماز انار دون كرده آورد،‌...
10 دی 1391

محدثه سادات و خراب کاری هاش

محدثه عزیزم امروز من داشتم تو آشپزخونه ظرف می شستم ،‌ خیالم راحت بود که شما هم دارید پشت سر من با مگنت هات بازی میکنی،‌ یه دفعه یه صدایی پشت سرم اومد و بعد هم گریه شما...   ظرف ماست رو از روي ميز  برداشته بودي ببري تو هال كه جلوي اوپن از دستت افتاده بود. ...
10 دی 1391

محدثه سادات و يخچال

محدثه عزيزم يكي از علايق شما اين روزها ، يخچاله مامان جون، من و بابا طاهر اگه بخوايم بريم سر يخچال بايد اول شما رو ازتوي آشپزخونه بياريم بيرون بعدا در يخچال رو باز كنيم،‌ در غير اين صورت ديگه نميتونيم از اون تو درت بياريم، بزرگتر كه شدي معني صرفه جويي در مصرف برق و هدفمندي  يارانه ها رو بهتر متوجه مي شي عزيز دلم. روز دوشنبه 5/10/91 ما تصميم گرفتيم يخچال تميز كنيم ،‌ صبركرديم شما بخوابي،‌ ولي كارمون طول كشيد و شما بيدار شديد و حالا خودت فكرش رو بكن،‌ داشتي از خوشحالي بال درمياوردي. ...
10 دی 1391

نیمه آذر

محدثه عزیزم کم کمک داری به یه خانم متشخص تبدیل میشی   وقتی خوابت میگیره میای جلوی تابت می ایستی ، بعد از اینکه چند بار هولت می دیم همون رو خوابت میبره          با قابلمه هات حدود نیم ساعت تا چهل و پنج دقیقه بازی میکنی ، هی در این یکی رو برمیداری میذاری رو اون یک دوباره عوض میکنی،‌گاها خرگوش کوچولوت رو میندازی توشون و درشون رو میبندی،   با ماشین خوشگلت که داداشی محمد رضا بهت داده بازی میکنی،‌رو زمین میکشیش وبعد بلندش میکنی به لاستیک هاش نگاه میکنی،‌   خلاصه كه كلي از وقتت رو خودت پر ميكني.   ...
28 آذر 1391